اخلاق کریمه با اخلاق حسنه فرق دارد. چراکه اخلاق حَسَن، لزوماً با تمایلات مادی و ظاهری انسان تضاد ندارد. مثل خوش برخوردی و خوش اخلاقی، با ادب بودن و محاسن دیگر که حتی انسانهای غیر الهی هم میتوانند آنها را داشته باشند. بنابراین مردم در هر گروه و دینی که باشند به این اعمال گرایش دارند.
اما از آنجا که مکارم اخلاق با نفسانیات انسان در تضاد است فرد باید دارای انگیزه الهی باشد تا بتواند مطابق آنها عمل کند. بنابراین پیامبر خاتم، حضرت محمد(ص) فرمودند « همانا من مبعوث شدهام برای به اتمام رساندن مکارم اخلاق. »[1]
هر چه انسان هدایت پیدا کرده و دارای بزرگواری اخلاقی بیشتری شود بزرگتر، کریمتر و عزتمندتر شده و احساس توپُری و برتری میکند. این یک ملاک بسیار مهم است که هر چقدر فرد مؤمنتر شود احساس کرامت و عزت بیشتری خواهد داشت. چنین انسانی، از محدودیتهای خود که باعث کوچکی او هستند گذر کرده و به نامحدود نزدیک میشود. چنین انسانی از آنجا که توسعه یافته، ارزش آن را دارد که خداوند در قلب او طلوع کرده و او را جزو دوستان و مقربان خود قرار دهد.
بنابراین تمام زحمات و اعمال معنوی و الهی انسان، باید نتیجهاش بزرگواری او شود و اگر چنین نباشد معلوم است که آن زحمت و تلاش، حرکت درست یا کاملی نبوده است. کسانی که سالها خودسازی میکنند اما دارای اخلاق حقارت آمیز هستند به چیزی از رشد و تعالی نرسیدهاند چراکه در حقارتهای خود باقی ماندهاند. بنابراین باید گفت، کرامت نفس محور اخلاق اسلامی است. یعنی تمام اخلاق و معنویت باید انسان را به کرامت نفس برساند.
نتیجه بزرگواری اخلاقی این است که انسان نسبت به امور کوچک و بیارزش بیتفاوت میشود. به عبارت دیگر مسائل کوچک او را تحریک نکرده و او را تحت تأثیر قرار نمیدهند و از مسائل بیارزش به راحتی میتواند عبور کند. خداوند در مورد بندگان خود میفرماید « وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا »[2] یعنی « وقتی به امر بیارزشی میرسند با بزرگواری از کنار آن میگذرند.» همچنین در مورد خصوصیات مؤمنین میفرماید «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[3] یعنی « (مؤمنین) کسانی هستند که از امور بیارزش صرفنظر میکنند.»
برای از بین بردن حقارتها و پستیها، ابتدا فرد باید متوجه شود که چه موضوعات بیارزش و بیاهمیتی او را تحت تأثیر قرار داده و باعث عکسالعمل او می شوند. سپس باید به این موضوع توجه کند که امور پست و بیارزشی که به آنها مبتلاست چقدر تحقیر آمیز بوده و نظر دیگران را نسبت به او خراب میکنند. مثلاً کسی که به خاطر موضوع بیارزشی عصبانی میشود آن موضوع بیاهمیت برایش مهم است که او را تحت تأثیر قرار داده است؛ بنابراین شخصیت او شخصیت حقیر و کوچکی است که موضوع کوچک و بیارزشی او را تحت تأثیر قرار داده است. علاوه بر این با مشاهده این رفتار توسط دیگران، نزد آنها کم ارزش میشود.
وقتی فرد در درون خود به پستی موضوعاتی که به آنها مبتلاست فکر کند و اینکه چرا گرفتار این مسائل است، از آلودگی به این موضوعات در خود احساس حقارت میکند. این احساس، او را برای از بین بردن حقارتها مصمم میکند.
پس از فهمیدن حقارتهای خود، باید سعی کند خود را از موضوعات کوچک و بیارزشی که به آنها مبتلاست دور کند تاخداوند راههای رسیدن به کرامت و بزرگواری را با نشان دادن امور پست و بیارزش و نقاط ضعف فرد برای او نمایان کند تا از آنها خود را آزاد کند. خداوند در قرآن میفرماید «الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[4] یعنی «کسانی که در راه ما (خدا) جهاد کنند ما آنها را به راههای خود هدایت میکنیم.»
وقتی فرد بفهمد چه موضوعات کم اهمیتی برای او مهم هستند با دقت در خود و یافتن ریشه آنها در درون خود، نقاط ضعف خود را میتواند پیدا کند. برای از بین بردن این حقارتها که ریشه آنها به رذایل اخلاق برمیگردد باید برخلاف اقتضائات آنها عمل کند.
مثلاً وقتی عصبانی شد سعی کند نه تنها با آرامش برخورد کند بلکه نسبت به فردی که از او عصبانی شده ابراز محبت و لطف نماید یا اگر موضوع بیاهمیتی مانع از خواندن نماز در اول وقت شد از آن موضوع صرفنظر کرده و اقدام به خواندن نماز اول وقت نماید. این اقدامات که ممکن است در ابتدا دشوار باشد به مرور زمان حقارتها را در فرد کم کرده و او را به کرامت نزدیک می کند. چراکه وقتی انسان خود را شبیه به قومی کند به زودی یکی از آنها میشود.
پانوشت:
[1] – میزان الحکمه، جلد 12، حدیث 19471
[2] – سوره فرقان، آیه 72
[3] – سوره مؤمنون، آیه 3
[4] – آیه آخر سوره عنکبوت