پاکی قلب از ظلمتها از توبه آغاز شده، با پاکی اعمال از گناهان ادامه پیدا میکند و با پاکی اعمال از عیبهای اخلاقی، سپس با پاک کردن کامل قلب از رذایل اخلاق و محبتهای باطل، به حالت انس و حضور دائم در محضر خدا میرسد.
فرد در این مرحله برخلاف مراحل قبل، به طور مستقیم به قلب پرداخته و اقدام به پاکی آن میکند. در این مرحله، از توجه به غیر خدا به طور کامل خالی شده و فقط به خداوند توجه قلبی پیدا میکند و به هر آنچه از امور دنیوی که باید توجه و رسیدگی کند از مسیر خداوند و در طول توجه به خدا و رضایت او انجام میدهد.
در قلب و جان انسان دو موضوع وجود دارد. یکی خصوصیات اخلاقی یا به عبارت دیگر عیبها و نیکیهای اخلاقی و دیگری محبتها. با از بین رفتن رذایل اخلاق و محبتهای غیر الهی قلب به طور کامل پاک میشود.
رذایل و فضایل اخلاق محدوده قلب انسان هستند و محبتها، محتویات موجود در قلب. هر چه رذایل اخلاق از بین رفته و فضایل اخلاق برقرار شود محدوده قلب انسان گسترش یافته و وجود انسان توسعه پیدا میکند. در این صورت ظرف قلب انسان بزرگتر شده و فرد به کرامتهای اخلاقی میرسد و قلب او محل جاری شدن محبت خداوند و اسماء و صفات الهی میشود. بنابراین در این مرحله فرد باید محبتهای غیرالهی و رذایل اخلاق را به طور کامل از بین برده و محبتهای الهی و فضایل اخلاق را در خود افزایش دهد تا آثار اسماء و صفات الهی را درخود حس کند.
برای خروج انسان از ظلمت و رسیدن به تعالی و الوهیت، ابتدا باید شرعیات، سپس اخلاقیات و پس از آن حضور قلب به وجود آید. به این معنی که فرد باید ابتدا واجبات را انجام داده و گناهان را ترک کند، سپس اخلاق حسنه را در خود به وجود آورده و اخلاق رذیله را از بین ببرد و پس از آن، موانع ذکر و حضور قلب را در خود از بین ببرد؛ به این ترتیب که محبتهای غیر الهی و رذایل اخلاق و سرسلسله رذایل که عُجب است را از وجود خود پاک کرده و اخلاق کریمه را در خود به وجود آورد.
وقتی فرد این خصوصیات را در خود ایجاد کرد به مرحلهای میرسد که احساس میکند خدا در قلب او طلوع کرده و گرمایی از خدا در او به وجود میآید که میخواهد دائم با خدا در ارتباط و انس باشد. این حالت اگر ادامه پیدا کند باعث پاک شدن همه ناپاکیها از قلب، حتی در مراتب پنهان آن شده و قلب فرد به طور کامل از ظلمت خارج شده و به نور میرسد.
برای کسی که از این مرحله گذر میکند دنیا و کششهای آن بیاهمیت شده و هیچ امر مادی که مرحله پست وجود انسان هستند او را به خود مشغول نکرده و مبتلا به رنجهای کثیف و تحقیرآمیز نمیشود. حتی اگر در ظاهر به رنجهای مادی مانند بیماری و فقر دچار شود در درون خود به خاطر نوع ارتباطی که با خدا دارد این رنجها برای او ذلت آور نبوده و در اثر این رنجها به کمالات بیشتری میرسد.
رنج کثیف، سختی است که هم رنجآور است و هم باعث تحقیر انسان میشود؛ مانند رنجهایی که بر اثر گناه برای انسان به وجود میآیند. رنجهایی که بزرگان دینی و ائمه(ع) به آنها مبتلا میشوند برای آنها سختی دارد اما موجب ذلت آنان نشده و باعث بزرگی و کرامت آنها میشود.
کسانی که این مرحله را پشت سر میگذارند به خاطر توسعه وجودی و ارتباط با عالم معنا، لذت بسیاری از زندگی مادی خود میبرند. این لذت به خاطر بزرگی و حالت حضور قلبی است که فرد از طریق عقلانیت خود بر اثر ارتباط نزدیک با خدا حس میکند؛ چراکه به هنگام استفاده از نعمتهایی که خدا داده، به خاطر اینکه از دنیا و امور پست آزاد شده از هستی آن چیز لذت میبرد. بنابراین به هنگام استفاده از نعمتهای الهی مجذوب هستی مطلق میشود؛ چراکه همه این کششها را از او احساس میکند.
بنابراین با از بین بردن محبتهای غیر الهی و عُجب، در انسان ارتباطی با خدا به وجود میآید که سرمست او میشود و از آنجا که میان خود و خدا ارتباط تنگاتنگی احساس میکند از تمام هستیهای عالم، لذت و کششی احساس میکند که او را شیفته خدا میکند. چراکه همه این اتفاقاتِ زیبا و جذاب را از ارتباط خود با خدا حس میکند. تمام اینها زمانی بسیار زیباتر میشوند که بر اثر بزرگواری که در قلب خود احساس میکند خود را در شرایط برتری نسبت به تمام این امور درک میکند. این بزرگواری از آنجا که از عقل سرچشمه میگیرد نه از تخیل، او را متواضع کرده و باعث تکبر او نمیشود.
در این مرحله فرد به اطمینان و آرامشی میرسد که همه انسانها مشتاق آن هستند و در بسیاری از بخشهای زندگی خود تلاش میکنند آن را به دست آورند؛ اما چون اهل دنیا راه را اشتباه میروند و با حرص و تکبر میخواهند به آرامش برسند هرچه بیشتر تلاش میکنند از آرامش دورتر میشوند.
در این مرحله اطمینان و آرامش در فرد به قدری زیاد میشود که از هیچچیز نمیترسد و هیچچیز نمیتواند او را ناراحت کند چرا که از رذایل اخلاق و ضعفهای آن آزاد شده است. این حالت به این خاطر است که بر اثر خودسازیهایی که کرده و خدا در او جریان یافته، حالت توپُری و صمدیتی به او دست میدهد که از درون، او را مستحکم میکند و حالت استقلال و کرامتی در او به وجود میآورد که باعث اطمینان و آرامش دائمی او میشود. این اطمینان و آرامش برای انسانهای متعالی به قدری لذتبخش است که با هیچ لذتی آن را عوض نمیکنند.
لازم به ذکر است که تمام حالات منفی انسان باعث ترس یا اندوه فرد میشوند بنابراین وقتی کسی ترس و اندوه نداشته باشد به شرایطی شبیه به بهشت میرسد. خداوند در آیه 62 سوره یونس میفرماید « آگاه باشید که همانا اولیاء خدا نه خوفی دارند و نه اندوهی.»
کسانی که این مرحله را پشت سر میگذارند با توجه به اینکه تمام عیبهای اخلاقی و محبتهای غیر الهی را از وجود خود پاک کردهاند و به قلب سلیم رسیدهاند نه تنها اهل بهشت هستند بلکه در عوالم برزخ و قیامت هم هیچ مشکلی نخواهند داشت و در تمام عوالم، در بهترین وضعیت قرار خواهند گرفت. یعنی بعد از این دنیا در تمام مراحل اخروی هیچ سختی و فشاری بر آنها وارد نخواهد شد. ان شاء الله.