انسان موجودی است که از دو بُعد یا دو بخشِ جسم و روح تشکیل شده است و از ارتباط این دو با هم، بُعد سومی به وجود آمده است که عبارت است از ذهن. ذهن یا فکر، واسطهای میان جسم و روح است و بخشی است که هم ویژگیهای بخش مادی وجود انسان را دارد و هم خصوصیات بخش روحانی و معنوی را دارد. فکر و اندیشه، برزخ[1] میان جسم و روح است.
جسم عبارت است از بخش مادی و خاکی وجود انسان که همان بدن انسان است و روح عبارت است از بخش معنوی و حقیقت الهی انسان. روح بخش ثابت وجود انسان است. یعنی روح است که به عالمهای مختلف منتقل شده و در آنها زندگی میکند. بنابراین حقیقت انسان روح اوست و جسم مانند لباسی است که در هر عالمی که انسان وارد میشود با ساختاری متناسب با آن عالم به او داده میشود تا در آن عالم بتواند زندگی کند. بنابراین روح هنگام قرار گرفتن در عوالم مختلف، دارای جسم و بدنهای متفاوتی میشود. جنس جسم انسان در هر عالم، متناسب با ویژگیهای همان عالم است.
روح انسان از آنجا که از مسیر جسم در این عالم قرار گرفته، با جسم ارتباط و انطباق دارد. در بدو تولد که انسان هنوز رشدی نکرده این ارتباط شدیدتر است. بنابراین روح انسان در ابتدا به شدت شئون و اقتضائات جسم را دارد. اقتضائات و ویژگیهایی مانند تمایل به خوردن و خوابیدن و دیگر خصوصیات جسم. به خاطر همین انطباق شدید است که خصوصیات جسم بر حالات روح تأثیر گذاشته و فرد فکر میکند همین دست و پا و تن و سر است و در ابتدا هیچگونه تفاوتی میان جسم و روح خود احساس نمیکند.
در حالی که روح عبارت است از همان بخش از وجود انسان که احساسات درونی او از آن سرچشمه میگیرد، اراده میکند، خوشحال میشود، ناراحت میشود، عصبانی میشود، میترسد، درد میکشد، خوشش میآید، بدش میآید، محبت پیدا میکند، احساس استقلال و عزت میکند، تمایل شهوانی پیدا میکند، تکبر میورزد، حسادت میکند، حریص میشود و خصوصیات دیگری از این قبیل که از جنس ماده و مادیات نیستند. اما جسم عبارت است از همین دست و پا و مغز و سر و تن.
[1] – برزخ، فاصله میان دو چیز را گویند.