
تساوی زن و مرد ۱
تساوی زن و مرد ۱
از کتاب تفسیر المیزان تألیف علامه طباطبایی
مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد از یک نوع و از یک جوهرند جوهری که نامش انسان است چون تمامی آثاری که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده در صنف زن نیز مشاهده شده است (اگر در مرد فضایلی از قبیل سخاوت، شجاعت، علم، خویشتن داری، و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است ) آن هم بدون هیچ تفاوت. بطور مسلم ظهور آثار نوع دلیل بر تحقق خود نوع است پس صنف زن نیز انسان است بله این دو صنف در بعضی از آثار مشترکند (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن ) از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولی صرف شدت و ضعف در بعضی از صفات انسانیت باعث آن نمی شود که بگوییم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست. و با این بیان روشن می شود که رسیدن به هر درجه از کمال که برای یک صنف میسر و مقدور است برای صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکى از مصادیق آن استکمال هاى معنوى کمالاتى است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مى شود با این بیان کاملا روشن مى شود که در افاده این بحث بهترین کلام و جامع ترین و در عین حال کوتاه ترین کلام همین عبارت : (انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض ) است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامى که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن مى گردد که قرآن کریم در چه سطحى است و تورات در چه افقى!. در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم (من با کمال توجه بسیار گشتم ) تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنى جهالت و حماقت و جنون چیست و کجا است ؟ دیدم از مرگ بدتر و تلخ تر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که مى گوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا مى کنم اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمى کنم .
بیشتر امت هاى قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست در یونان قدیم زن را پلید و دست پرورده شیطان مى دانستند و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند که زن داراى جنس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست و حتى در سال ۵۸۶ میلادى در فرانسه کنگره اى تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان است یا خیر بحث کنند! بعد از بگو مگوها و جر و بحث هاى بسیار به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانى مستقل بلکه انسانى است مخصوص خدمت کردن بر مردان و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانى شمرده نمى شد و خواننده عزیز اگر در این باب به کتاب هایى که درباره آراء و عقاید و آداب ملت ها نوشته شده مراجعه کند به عقایدى عجیب بر می خورد. تفسیر المیزان جلد۴
هویت زن در اسلام
اسلام بیان مى کند که زن نیز مانند مرد انسان است، و هر انسانى چه مرد و چه زن فردى است از انسان که در ماده و عنصر پیدایش او دو نفر انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشته اند، و هیچ یک از این دو نفر بر دیگرى برترى ندارد، مگر به تقوا، همچنانکه کتاب آسمانى خود مى فرماید: (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم) .
بطوریکه ملاحظه مى کنید قرآن کریم هر انسانى را موجودى گرفته شده و تالیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده مى داند، که هر دو بطور متساوى ماده وجود و تکون او هستند، و انسان پدید آمده (چه مرد باشد و چه زن) مجموع ماده اى است که از آن دو فرد گرفته شده است .
قرآن کریم در معرفى زن هر فرد از انسان (چه دختر و چه پسر) را مخلوقى تالیف یافته از زن و مرد معرفى کرد، در نتیجه تمامى افراد بشر امثال یکدیگرند، و بیانى تمام تر و رساتر از این بیان نیست ، و بعد از بیان این عدم تفاوت، تنها ملاک برترى را تقوا قرار داد.
از نظر اسلام مرد و زن از نظر خلقت برابرند
و نیز در جاى دیگر فرمود: (انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى ، بعضکم من بعض) ، در این آیه تصریح فرموده که کوشش و عمل هیچکس نزد خدا ضایع نمى شود، و این معنا را تعلیل کرده به اینکه چون بعضى از بعض دیگر هستید و صریحا نتیجه آیه قبلى که مى فرمود: (انا خلقناکم من ذکر و انثى …) را بیان مى کند، و آن این است که مرد و زن هر دو از یک نوع هستند، و هیچ فرقى در اصل خلقت و بنیاد وجود ندارند.
آنگاه همین معنا را هم توضیح مى دهد به اینکه عمل هیچ یک از این دو صنف نزد خدا ضایع و باطل نمى شود، و عمل کسى به دیگرى عاید نمى گردد، مگر اینکه خود شخص عمل خود را باطل کند. و به بانگ بلند اعلام مى دارد: (کل نفس بما کسبت رهینه)، نه مثل مردم قبل از اسلام که مى گفتند: (گناه زنان به عهده خود آنان و عمل نیکشان و منافع وجودشان مال مردان است !).
ملاک برترى از نظر اسلام تقوى و پرهیزگارى است
پس وقتى به حکم این آیات ، عمل هر یک از دو جنس مرد و زن (چه خوبش و چه بدش) به حساب خود او نوشته مى شود، و هیچ مزیتى جز با تقوا براى کسى نیست، و با در نظر داشتن اینکه یکى از مراحل تقوا، اخلاق فاضله (چون ایمان با درجات مختلفش و چون عمل نافع و عقل محکم و پخته و اخلاق خوب و صبر و حلم) است، پس یک زنى که درجه اى از درجات بالاى ایمان را دارد، و یا سرشار از علم است، و یا عقلى پخته و وزین دارد، و یا سهم بیشترى از فضائل اخلاقى را دارا مى باشد، چنین زنى در اسلام ذاتا گرامى تر و از حیث درجه بلندتر از مردى است که هم طراز او نیست، حال آن مرد هر که مى خواهد باشد، پس هیچ کرامت و مزیتى نیست، مگر تنها به تقوا و فضیلت.
و در معناى آیه قبلى بلکه روشن تر از آن آیه زیر است ، که مى فرماید: (من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه ، و لنجزینهم اجره باحسن ما کانوا یعملون) .
و نیز آیه زیر است که مى فرماید: (ومن عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه، یرزقون فیها بغیرحساب) .
و نیز آیه زیر است که مى فرماید: (و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه، و لا یظلمون نقیرا)
نکوهش عرب جاهلیت در قرآن به جهت بى اعتنایى به امر زنان
علاوه بر این آیات که صریحا تساوى بین زن و مرد را اعلام مى کند، آیات دیگرى هست که صریحا بى اعتنایى به امر زنان را نکوهش نموده، از آن جمله مى فرماید: (و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو کظیم ، یتوارى من القوم من سوء ما بشر به ، ایمسکه على هون ام یدسه فى التراب ، الا ساء ما یحکمون) .
و اینکه مى فرماید خود را از شرمسارى از مردم پنهان مى کند، براى این است که ولادت دختر را براى پدر ننگ مى دانستند، و منشا عمده این طرز تفکر این بود که مردان در چنین مواقعى تصور مى کردند که این دختر به زودى بزرگ خواهد شد، و ملعبه و بازیچه جوانان قرار خواهد گرفت، و این خود نوعى غلبه مرد بر زن است، آن هم در یک امر جنسى که به زبان آوردن آن مستهجن و زشت است، در نتیجه، ننگ زبانزد شدنش، به ریش پدر و خاندان او مى چسبد.
همین طرز تفکر، عرب جاهلیت را واداشت تا دختران بى گناه خود را زنده زنده دفن کنند. سبب دیگر قضیه را که علت اولى این انحراف فکرى بود در گذشته خواندید، و خداى تعالى در نکوهش از این عمل نکوهیده ،کرده و فرمود: (واذا المووده سئلت، باى ذنب قتلت) .
از بقایاى اینگونه خرافات بعداز ظهور اسلام نیز در بین مسلمانان ماند، و نسل به نسل از یکدیگر ارث بردند، و تاکنون نتوانسته اند لکه ننگ این خرافات را از صفحه دل بشویند، به شهادت اینکه مى بینیم اگر زن و مردى با یکدیگر زنا کنند، ننگ زنا در دامن زن تا ابد مى ماند، هر چند که توبه هم کرده باشد، ولى دامن مرد ننگین نمى شود، هر چند که توبه هم نکرده باشد، با این که اسلام این عمل نکوهیده را هم براى زن ننگ مى داند، و هم براى مرد، هم او را مستحق حد و عقوبت مى داند و هم این را، هم به او صد تازیانه مى زند و هم به این .
اشاره به اینکه در شریعت اسلام از نظر حرمت وکرامت بین زن و مرد فرق نیست
ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعد الله لهم مغفره و اجرا عظیما
شریعت مقدسه اسلام در کرامت و حرمت اشخاص از نظر دین دارى فرقى بین زن و مرد نگذاشته، و در آیه (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم )، به طور اجمال به این حقیقت اشاره مى نماید، و در آیه (انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر اوانثى )، به آن تصریح، و سپس در آیه مورد بحث با صراحت بیشترى آن را بیان کرده است.
پس مقابله اى که در جمله (ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المومنات) بین اسلام و ایمان انداخته، مى فهماند که این دو با هم تفاوت دارند، و نوعى فرق بین آن دو هست، و آن آیه اى که بفهماند آن نوع تفاوت چیست؟ آیه (قالت الاعراب آمنا) است، که اینک همه آن از نظر خواننده مى گذرد: (قالت الاعراب آمنا قل لم یومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم … انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله )، که مى فهماند اولا اسلام به معناى تسلیم دین شدن از نظر عمل است، و عمل هم مربوط به جوارح و اعضاى ظاهرى بدن است، و ایمان امرى است قلبى، و ثانیا اینکه گفتیم ایمان امرى است قلبى، عبارت است از اعتقاد باطنى، به طورى که آثار آن اعتقاد در اعمال ظاهرى و بدنى نیز ظاهر شود.
پس اسلام عبارت شد از تسلیم عملى براى دین، به اینکه همه تکالیف آن را بیاورى، و آنچه از آن نهى کرده ترک کنى، و (مسلمون ) و (مسلمات ) مردان و زنانى هستند که این طور تسلیم دین شده باشند، و اما (مؤمنین ) و (مومنات ) مردان و زنانى هستند که دین خدا را در دل خود جاى داده باشند، به طورى که وقتى به اعمال آنان نگاه مى کنى، پیداست که این شخص در دل به خدا ایمان دارد، پس هر مومنى مسلمان هست، ولى هر مسلمانى مومن نیست.
(و القانتین و القانتات ) – کلمه (قنوت ) به طورى که گفته اند به معناى ملازمت در اطاعت و خضوع است، و در نتیجه معناى دو کلمه مورد بحث مردان و زنانى است که ملازم اطاعت خدا، و همواره در برابر او خاضعند.
(و الصادقین و الصادقات ) – کلمه (صدق ) به معناى هر فعل و قولى است که مطابق با واقع باشد، و مرد و زن با ایمان هم در ادعاى دین دارى صادقند، و هم در گفتار راست مى گویند، و هم خلف وعده نمى کنند.
(و الصابرین و الصابرات ) – اینان کسانى هستند که هم در هنگام مصیبت و بلاء، صبر مى کنند، و هم در هنگام اطاعت، و هم آنجا که گناهى پیش آمده، در ترک آن صابرند.
(و الخاشعین و الخاشعات ) – کلمه (خشوع ) به معناى خوارى و تذلل باطنى و قلبى است، همچنان که کلمه (خضوع ) به معناى تذلل ظاهرى، و با اعضاى بدن است.
(و المتصدقین و المتصدقات ) – کلمه (صدقه ) به معناى خرج کردن مال است در راه خدا، که یکى از مصادیق آن زکات واجب است.
(و الصائمین و الصائمات ) – مراد از (صوم ) روزه هاى واجب و مستحب هر دو است، (و الحافظین فروجهم و الحافظات ) – یعنى کسانى که فروج خود را حفظ مى کنند، و آن را در غیر آنچه خدا حلال کرده به کار نمى بندند.
(و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات ) – یعنى (و الذاکرات الله ) که کلمه (الله ) به خاطر اینکه معلوم بوده حذف شده یعنى، و کسانى که ذکر خدا را بسیار مى کنند، هم با زبان و هم با قلب، و این ذکر شامل نماز و حج نیز هست .
اعد الله لهم مغفره و اجرا عظیما نکره آمدن مغفرت و اجر، به منظور تعظیم آن است .
تفسیر المیزان جلد ۱۶