
محبت ، عشق و تنفر
محبت ، عشق و تنفر
محبت حالتی است قلبی که بر اثر آن حالت کشش و جذابیتی نسبت به فرد یا موضوع مورد محبت حس میشود.
اساس و مبنای محبت سنخیت و همانندی است که بین فرد مورد محبت و فرد دارای محبت وجود دارد. این سنخیت و همانندی میتواند ظاهری باشد یا حقیقی. چنانچه سنخیت فقط یک خیال باشد باز محبت ایجاد می شود فقط با این تفاوت که این محبت یک محبت کاذب است و مبنای حقیقی و واقعی ندارد.
هرچه محبت مبنای حقیقی و واقعی بیشتری داشته باشد حقیقیتر و اساسیتر می باشد یعنی ماندگارتر بوده و با هر اتفاق ناچیز از بین نمی رود. برخلاف محبت کاذب از آنجا که از روی وهم است همینکه توهمات از بین می رود و واقعیات دیده می شود محبت هم از بین می رود و گاه به تنفر تبدیل می شود. نام گذاری اینگونه محبتها به محبت کاذب به همین خاطر است.
حقیقت انسان تنها با محبت است که با موجودات دیگر ارتباط برقرار می کند یعنی جایگاه هر موجودی در وجود انسان همان محبتی است که نسبت به آن موجود دارد چرا که زمانیکه انسان ارتباطی از موجود دیگر نسبت به خود احساس می کند به خاطر آن است که آن موجود ردِّ پایی در وجود انسان دارد و از آنجا که خود آن موجود نمیتواند در وجود انسان قرار بگیرد اثر آن موجود در انسان همان همانندی است که در حقیقت انسان نسبت به آن موجود به شکل خاصی ایجاد می شود و جالب اینکه بزرگانی که باطن بین هستند با توجه به حقیقت انسان وجود آن چیز را در وجود انسان متوجه می شوند. بنابراین اگر محبتی از چیزی در وجود انسان نباشد آن موجود جایی در وجود انسان ندارد.
محبت و عشق در انسان می تواند به امور عالی باشد یا به امور دانی و پست. در هر دو صورت مبنای محبت همان سنخیت است لیکن زمانیکه به امور عالی باشد این محبت انسان را رشد و برتری می دهد اما اگر به امور پست باشد این محبت انسان را هم سنخ با پستیها نموده و انسان را هم سنخ خود می کند.
زمانیکه انسان نسبت به چیزی محبت داشته باشد انتظار دارد از آن چیز نفع ببیند و از آن چیز مطابق با میل خود بهره برداری نموده و لذت ببرد حال چنانچه انسان چیزی را مطابق خود ببیند و نسبت به آن محبت پیدا کند اما از آن ضرر ببیند و یا نتواند بهره بردای کند این اتفاق منجر به تنفر در وجود انسان می گردد.
زمانیکه محبت از حدی بیشتر می شود عشق اتفاق می افتد. عشق حالتی است که بر اثر محبت زیاد، توجه به معشوق در فرد بر توجه به تمام امور دیگر غلبه پیدا می کند و هر آنچه که به نحوی با معشوق ارتباط داشته باشد فرد عاشق را به یاد او می اندازد بلکه گاه در تمام حالات و لحظات به یاد معشوق است. لازم به ذکر است که حتی عشق هم می تواند کاذب باشد.
انسان در ارتباط با دیگران چند حالت دارد یا نسبت به آنها کاملا بی تفاوت است و بود و نبود و کم و زیاد آن چیز برای او تفاوتی ندارد یعنی حالت صفر نسبت به او دارد و یا نسبت به او محبت دارد اما آن چیز را به اندازه خودش دوست ندارد به این معنی که حاضر نیست برای آن چیز از خود گذشتکی کند بلکه چون خود را بیشتر از آن چیز دوست دارد باید خودش باشد تا از محبت آن چیز منتفع شود اما زمانی که کسی چیزی را به اندازه خود دوست داشت و یا بیشتر او خود دوست داشت اصطلاحاً گویند عاشق آن شده است بنابراین در موضوع محبت چند مرحله وجود دارد اول بی تفاوتی دوم محبت اما نه به اندازه محبت نسبت به خود سوم محبت به اندازه خود که مرز بین مرحله دوم و چهارم است و چهارم اینکه چیزی را بیشتر از خود دوست داشته باشد.
از آنجا که مبنای محبت همانندی است عاشق و معشوق سنخیت و همانندی بسیار زیادی نسبت به هم پیدا کرده اند. این امر درخصوص عشق به خدا همان فنا می باشد. یعنی وقتی عشق به خدا چنان زیاد شد که فرد، دیگر به خود توجهی نداشت این فرد به مرتبه فنای فی الله رسیده است و از آنجا که خدا باقی بالذات است به بقای بالله باقی می شود یعنی هستیش چنان توسعه پیدا می کند که باقی به بقای خدا می شود.
در ارتباط با خدا رسیدن به مرحله ای که انسان خدا را از خود بیشتر دوست داشته باشد مرحله بسیار مهمی است و مؤمن حقیقی کسی است که به این مرحله رسیده باشد که در آیات اول سوره انفال فقط ایشان را مؤمن معرفی کرده است و در حدیث قدسی نیز می خوانیم که کسی که عاشق خدا شد خدا نیز عاشق او می شود و اساساً آمدن انسان به این دنیا همین است که انسان بنده حقیقی خدا شود و این زمانی اتفاق می افتد که انسان عاشق خدا شود یعنی خدا را در همه چیز به خود ترجیح دهد حتی در جان خود، چنین کسی بنده حقیقی خداست و به کمال عبودیت رسیده است و چنین کسی شهید است خواه خونش ریخته شده باشد یا در این دنیا به زندگی مادی خود مشغول باشد.
چنانچه این مراحل را در موضوع مذهب بررسی کنیم باید بگوییم محب اهلبیت (ع) (طبق تقسیم بندی محبین و شیعیان اهلبیت (ع) که در احادیث و روایات از هم تفکیک شده اند) کسی است که اهلبیت (ع) را دوست دارد اما نه به اندازه خود یعنی اگر شرایطی برای فدا کردن جان خود در راه آنها پیش بیاید به اگر و اما می افتد اما شیعه اهلبیت (ع) کسی است که ایشان را به اندازه خود و بیشتر از خود دوست دارد در این صورت است که هر کاری که آنها انجام دهند او نیز در فرصت مشابه همان کار را انجام می دهد و دقیقاً پای خود را جای پای آنها می گذارد چرا که تعریف شیعه همین است یعنی کسی که پیروی می کند از اهلبیت (ع) و دقیقاً پای خود را جای پای آنها می گذارد.
اگر به موضوع محبت از منظر مادی و پست نگاه کنیم باید بگوییم اینگونه محبتها در وجود انسان از رذایل اخلاق او سرچشمه می گیرند. از امام سجاد(ع) پرسیدند، کدام عمل نزد خداى عزوجل بهتر است ؟ فرمود: هیچ عملى بعد از معرفت خداى عزوجل و رسولش بهتر از بغض دنیا نیست ، و براى آن شعبه هاى بسیاریست و براى گناهان (نافرمانیهاى خدا) شعبههاى بسیاریست. نخستین نافرمانى که خدا را نمودند تکبر بود و آن نافرمانى شیطان بود، زمانیکه سرپیچى و گردن فرازى کرد، از کافران گشت و دیگر حرص است که نافرمانى آدم و حوا بود، زمانیکه خداى عزوجل بآنها فرمود «از هر چه خواهید بخورید ولى باین درخت نزدیک مى شود که از ستمکاران باشید، ۲۵ سوره ۲» پس آدم و حوا چیزى را گرفتند که بدان احتیاج نداشتند، و این خصلت تا روز قیامت در ذریه آنها رخنه کرد. از این رو بیشتر آنچه را آدمیزاد مى طلبید بدان احتیاج ندارد و دیگری حسد است که نافرمانى پسر آدم (قابیل) بود، زمانیکه به برادرش (هابیل) حسد برد و او را کشت ، و از این نافرمانیها دوستى زنان و دوستى دنیا و دوستى ریاست و دوستى استراحت و دوستى سخن گفتن و دوستى سرورى و ثروت منشعب گشت ، و اینها هفت خصلت است که همگى در دوستى دنیا گرد آمده اند، از این رو پیغمبران و دانشمندان بعد از شناختن این مطلب گفتند «دوستى دنیا سر هر خطا و گناهست» و دنیا دو گونه است, دنیاى رساننده و دنیاى ملعون (یعنى دنیایی که انسان را به طاعت و قرب خدا مى رساند بقدر کفاف است که آن ممدوح و پسندیده است و دنیایکه بیش از مقدار کفاف و زیادتر از احتیاجست که آن مایه لعنت و دورى از رحمت خداست.) ( اصول کافى ج ۳ ص ۱۹۷ روایت ۱۱)
حدیث خود گویای بسیاری از مطالب می باشد. در مورد حب به زن در بخشهای دیگر مستقلا صحبت شده است. دوستی دنیا همان حب به مقام است و دوستى سرورى و ثروت همان حب به برتری در میان مردم و حب به مال است و دوستى سخن گفتن همان حب به حرف زدن و تظاهر خود است. دوستى استراحت همان راحت طلبی است که حب به خواب از آن سرچشمه می گیرد. در این خصوص نیز در بخشهای دیگر مستقلا صحبت شده است.
از آنجا که قلب انسان محلی است که مستقیماً انسان بر آن تصرف و احاطه ای ندارد و از طرفی شخصیت هر انسانی در محبتهایی که دارد نمایان می گردد بنابراین دانستن اقداماتی که منجر به افزایش محبت در قلب می گردد بسیار مهم است موضوع دیگر اینکه افزایش محبت با شکل گیری بیشتر موضوع مورد محبت در وجود انسان اتفاق می افتد به این دلیل که اساساً محبت بر اثر سنخیت است که واقع می شود این سه اتفاق که بیان می گردد همه باعث زیاد شدن سنخیت و افزایش شکل گیری آن چیز در وجود انسان می گردد. لذا جهت ایجاد نمودن و افزایش محبت در درون باید اقدامات زیر را انجام داد:
۱- آدمی برای هر چیزی که از خود هزینه ای نماید خواه از جهت وقتی باشد که برای آن صرف می کند و خواه از جهت توان و انرژی و خواه از جهت مالی یا فکری و یا هر هزینه دیگر آن چیز در وجود او جایگاهی پیدا می کند و حقیقت او با آن چیز اتحاد پیدا می کند که این باز کردن جایگاه در قالب محبت است که نمایان می گردد بنابراین زمانیکه انسان برای چیزی هزینه ای از خود صرف می کند نسبت به آن محبت پیدا می کند. این بند موارد بصورت کلی بیان گردید لیکن فرد خود می تواند روشهای عملی آن را بطور دقیق بدست آورده و به آنها عمل کند.
۲- شناخت هر موضوع و تفکر با رویکرد مثبت به هر امری منجر به ایجاد محبت از آن موضوع در وجود فرد می گردد رویکرد مثبت یعنی با نگاهی مثبت به آن امر توجه نموده و در مورد آن فکر کند این دو اتفاق یعنی شناخت و تفکر مثبت باعث ایجاد محبت از آن موضوع در قلب فرد می گردد. در مرحله شناخت اگر سنخیتی بین خود و آن چیز نیابد نمی تواند فرد با رویکرد مثبت به آن امر نگاه کند بنابراین عدم سنخیت مانع از ایجاد محبت آن موضوع در فرد می گردد.
۳- توجه و خود را در حیطه آن چیز قرار دادن به این معنی که چنانچه فردی در خصوص محبت به کسی یا چیزی دو مرحله قبل را سپری کرد و چنانچه این توانایی تمرکز فکری نیز داشته باشد زمانیکه فکر و وجود خود را در حیطه چیزی قرار داد به این معنی که با توجه نمودن به آن چیز بر روی آن متمرکز شد و خود را در محضر آن چیز قرار داد محبتش نسبت به آن چیز افزایش یافته به این ترتیب که آن چیز در وجود او شکل می گیرد. اینکه گفته شده فرد در ارتباط با خدا به جایی می رسد که خود را در محضر او می بیند این در محضر او دیدن همین مرحله است که دائماً باعث افزایش محبت نسبت به خدا می گردد.