
اخلاق کریمه حضرت محمد صلوات اللّه علیه و آله
اخلاق کریمه حضرت محمد صلوات اللّه علیه و آله
از کتاب منتهی الامال اثر مرحوم حاج شیخ عباس قمی
ابن شهر آشوب رحمه اللّه گفته است که بعضى از آداب شریفه و اخلاق کریمه حضرت رسالت پناه صلى اللّه علیه و آله و سلّم که از اخبار متفرّقه ظاهر مى شود آن است که آن حضرت از همه کس حکیم تر و داناتر و بردبارتر و شجاعتر و عادلتر و مهربانتر بود و هرگز دستش به دست زنى نرسید که بر او حلال نباشد و سخى ترین مردم بود. و هرگز از براى دنیا به خشم نمى آمد و از براى خدا غضب مى کرد.
و از ابن عباس منقول است که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که من تأدیب کرده خدایم و على تأدیب کرده من است، حق تعالى مرا امر فرمود به سخاوت و نیکى و نهى کرد مرا از بخل و جفا و هیچ صفت نزد حق تعالى بدتر از بخل و بدى خلق نیست. (بحارالانوار ۱۶/۲۳۱)
و شجاعت آن حضرت به مرتبه اى بود که حضرت اسداللّه الغالب علیه السّلام مى گفت که هرگاه جنگ گرم مى شد ما پناه به آن حضرت مى بردیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود. (نهج البلاغه ترجمه شهیدى، ص ۴۰۷، کلام غریب ۹)
تواضع حضرت
و ابن عبّاس گفته که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم بر روى خاک مى نشست و بر روى خاک طعام تناول مى نمود و گوسفند را به دست خود مى بست و اگر غلامى آن حضرت را براى نان جوى مى طلبید به خانه خود، اجابت او مى فرمود. (بحار الانوار ۱۶/۲۲۲، حدیث ۱۹)
و هرچه مى طلبیدند عطا مى فرمود و بر زمین مى نشست و بر زمین طعام مى خورد و بر زمین مى خوابید و نَعلَیْن و جامه خود را پینه مى کرد و دَرِ خانه را خود مى گشود و گوسفند را خود مى دوشید و پاى شتر را خود مى بست و چون خادم از گردانیدن آسیا مانده مى شد مَدَد او مى کرد و آب وضو را به دست خود حاضر مى کرد در شب و پیوسته سرش در زیر بود و در حضور مردم تکیه نمى نمود و خدمتهاى اهل خود را مى کرد و آزاد و بنده که آن حضرت را به ضیافت مى طلبیدند اجابت مى نمود اگرچه از براى پاچه گوسفندى بود. و هدیه را قبول مى نمود اگرچه یک جرعه شیر بود و تصدّق را نمى خورد و نظر بر روى مردم بسیار نمى کرد.
و گاه بنده خود را و گاه دیگرى را در عقب خود ردیف مى کرد و بر هر چه میسّر مى شد سوار مى شد گاه اسب و گاه استر و گاه دراز گوش.
و فرموده که آن حضرت با فقراء و مساکین مى نشست و با ایشان طعام مى خورد و در خورش و پوشش بر بندگان خود زیادتى نمى کرد
شیخ طبرسى گفته است که تواضع و فروتنى آن حضرت به مرتبه اى بود که در جنگ خیبر و بنى قُریظه و بنى النَّضیر بر دراز گوشى سوار شده بود که لجامش و جلش از لیف خرما بود (مکارم الاخلاق طبرسى ص ۱۵ ۱۶، چاپ اعلمى، بیروت) و بر اطفال و زنان سلام مى کرد. روزى شخصى با آن حضرت سخن مى گفت و مى لرزید، فرمود که چرا از من مى ترسى، من پادشاه نیستم. (الشفاء بتعریف حقوق المصطفى قاضى عیاض ۱/۱۱۷، چاپ دارالا رقم، بیروت)
از انس منقول است که گفت من نُه سال خدمت آن حضرت کردم یک بار به من نگفت که چرا چنین کردى و هرگز کارى را بر من عیب نکرد و هرگز بوى خوشى خوشتر از بوى آن حضرت نشنیدم و با کسى که مى نشست زانویش بر زانوى او پیشى نمى گرفت. (الشمائل المحمدیّه ترمذى، ملحق به سُنَن ترمذى ۵/۵۶۷)