logologologologo
  • هیئت نبی اکرم(ص)
    • درباره هیئت
    • اساسنامه هیئت
    • سخنرانی ها
    • عزاداریها
    • هیئت جوانان
    • بخش کودکان هیئت
    • گالری
  • دارالقرآن نبی اکرم(ص)
    • مهد کودک
    • پیش دبستانی
    • کلاس صوت قرآن «در دست تنظیم»
    • کلاس حفظ قرآن «در دست تنظیم»
  • فعالیت های علمی
    • جلسات شرح نهج البلاغه
    • فعالیت های دیگر
  • حمایت مالی
  • درباره ما
  • برنامه هیئت
  • هیئت نبی اکرم(ص)
    • درباره هیئت
    • اساسنامه هیئت
    • سخنرانی ها
    • عزاداریها
    • هیئت جوانان
    • بخش کودکان هیئت
    • گالری
  • دارالقرآن نبی اکرم(ص)
    • مهد کودک
    • پیش دبستانی
    • کلاس صوت قرآن «در دست تنظیم»
    • کلاس حفظ قرآن «در دست تنظیم»
  • فعالیت های علمی
    • جلسات شرح نهج البلاغه
    • فعالیت های دیگر
  • حمایت مالی
  • درباره ما
  • برنامه هیئت
  • صفحه نخست
  • همه مطالب اخلاق اجتماعی
  • آداب برخوردهای اجتماعی حضرت محمد صلوات اللّه علیه و آله
انتخاب همسر
1397/07/07
آداب مجلس پیامبر
1397/07/07

آداب برخوردهای اجتماعی حضرت محمد (ص)
از کتاب منتهی الامال اثر مرحوم حاج شیخ عباس قمی

رسول خدا(ص)، صاحبان علم و صلاح و اخلاق حسنه را گرامى مى داشت و شریف هر قوم را تألیف قلب مى فرمود و خویشان خود را احسان مى کرد بى آنکه ایشان را بر دیگران اختیارکند مگر به چیزى چند که خدا به آن امر کرده است و ادب هر کس را رعایت مى کرد و هر که عذر مى طلبید قبول عذر او مى نمود.
و هرگز کسى را دشنام نداد و هرگز زنان و خدمتکاران خود را نفرین نکرد و دشنام نداد و هر آزاد و غلام و کنیز که براى حاجتى مى آمد برمى خاست و با او مى رفت. و درشتخو نبود و در خصومت صدا بلند نمى کرد و بد را به نیکى جزا مى داد و به هر که مى رسید ابتدا به سلام مى کرد و ابتدا به مصافحه مى نمود و هرکه نزد او مى آمد او را گرامى مى داشت و گاهى رداى مبارک خود را براى او پهن مى کرد و او را ایثار مى نمود به بالش خود. و رضا و غضب، او را از گفتن حقّ مانع نمى شد
و از انس بن مالک روایت است که گفت من ده سال خدمت کردم رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم را، پس اُفّ به من نگفت هرگز و نفرمود کارى را که کرده بودم چرا کردى و کارى را که نکرده بودم چرا نکردى (الشمائل المحمدیه ترمذى، ملحق به سُنَن ترمذى ۵/۵۶۷، تحقیق صدقى محمد جمیل العطّار) شبى شربت آن جناب را مهیا کردم آن بزرگوار دیر کرد گمان کردم که بعضى از صحابه آن حضرت را دعوت کرده، پس من شربت آن حضرت را خوردم، پس یک ساعت بعد از عشا آن حضرت تشریف آورد، از بعض همراهان آن جناب پرسیدم که آیا پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در جائى افطار کرده یا کسى آن جناب را دعوت کرده؟ گفت نه ! پس آن شب را به روز آوردم از کثرت غم به مرتبه اى که غیر از خدا نداند از جهت آنکه آن حضرت آن شربت را طلب کند و نیابد و گرسنه به روز آورد و همانطور شد آن جناب داخل صبح شد در حالتى که روزه گرفته بود و تا به حال از من از امر آن شربت سؤال نکرد و یادى از آن ننمود. (بحار الانوار ۱۶/۲۴۷)
و روایت شده که آن بزرگوار در سفرى بود امر فرمود براى طعام گوسفندى ذبح نمایند، شخصى عرض کرد که ذبح آن به عهده من و دیگرى گفت که پوست کندن آن با من و شخص دیگر گفت که پختن آن با من. آن حضرت فرمود که جمع کردن هیزمش با من باشد. گفتند یا رسول اللّه ! ما هستیم و هیزم جمع مى کنیم محتاج به زحمت شما نیست، فرمود این را مى دانم لیکن خوش ندارم که خود را بر شما امتیازى دهم، پس به درستى که حق تعالى کراهت دارد از بنده اش که ببیند او را از رفقایش خود را امتیاز داده. (بحار الانوار ۷۶/۲۷۳)
و روایت شده که خدمتکاران مدینه بعد از نماز صبح مى آوردند ظرفهاى آب خود را خدمت حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم که آن حضرت دست مبارک خود را در آن داخل کند تا تبرّک شود و بسا بود که صبحهاى سرد بود و حضرت دست در آنها داخل مى فرمود و کراهتى اظهار نمى فرمود و نیز مى آوردند خدمت آن جناب کودک صغیر را تا دعا کند از براى او به برکت، یا نام گذارد او را، پس آن جناب کودک را در دامن مى گرفت به جهت دلخوشى اهل او و بسا بود که آن کودک بول مى کرد بر جامه آن حضرت، پس بعضى کسانى که حاضر بودند صیحه مى زدند بر طفل. حضرت مى فرمود قطع مکنید بول او را، پس مى گذاشت او را تا بول کند! پس حضرت فارغ مى شد از دعاى او یا نام گذاشتن او، پس اهل طفل مسرور مى شدند و چنان مى فهمیدند که آن حضرت متاذّى نشده است پس چون مى رفتند حضرت جامه خود را مى شست. (مکارم الاخلاق طبرسى ص ۲۵، چاپ اعلمى، بیروت)
و در خبر است که وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام با یکى از اهل ذمّه همسفر شد آن مرد ذمّى پرسید از آن حضرت که اراده کجا دارى اى بنده خدا؟ فرمود اراده کوفه دارم. پس چون راه ذمّى از راه کوفه جدا شد حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام راه کوفه را گذاشت و در جادّه او پا گذاشت، آن مرد ذمّى عرض کرد آیا نگفتى که من قصد کوفه دارم؟ فرمود چرا، عرض کرد پس این راه کوفه نیست که با من مى آئى راه کوفه همان است که آن را واگذاشتى، فرمود دانستم آن را، گفت پس چرا با من آمدى و حال آنکه دانستى این راه تو نیست؟ حضرت فرمود این به جهت آن است که از تمامى خوش رفتارى با رفیق آن است که او را مقدارى مشایعت کنند در وقت جدا شدن از او، همچنین امر فرموده ما را پیغمبر ما، آن مرد ذمّى گفت پیغمبر شما به این امر کرده شما را؟ فرمود بلى. آن مرد ذمى گفت پس به جهت این افعال کریمه و خصال حمیده است که متابعت کرده او را هرکه متابعت کرده و من ترا شاهد مى گیرم بر دین تو، پس برگشت آن شخص ذمّى با امیرالمؤمنین علیه السّلام پس چون شناخت آن حضرت را اسلام آورد. (الکافى ۲/۶۷۰، باب حسن الصحابه و حق الصاحب فى السفر)
وَلَنِعْمَ ما قالَ البوصیرى

شعر
مُحَمَّدٌ سَیّدُ الْکَوْنَیْنِ وَالثَّقَلَیْنِ وَالْفَریقَیْنِ مِن عُرْبٍ وَمِنْ عَجَمٍ
فاقَ النَّبِیّنَ فی خَلْقٍ و فی خُلُقٍ وَلَمْ یُدانُوهُ فی عِلْمٍ وَلا کَرَمٍ
وَکُلُّهُمْ مِنْ رَسُولِ اللّهِ مُلتَمِسٌ غَرْفا مِنَ الْبَحْرِ اَوْرَشْفا مِنَ الّدِیَمِ
فَهُوَ الَّذى تَمَّ مَعْناهُ و صُورَتُهُ ثُمّ اصْطَفاهُ حَبیبا بارِئُ النَّسَمِ
فَمَبْلَغُ الْعِلْمِ فیهِ اءَنَّهُ بَشَرٌ وَ انَّهُ خَیْرُ خَلْقِ اللّهِ کُلِّهِمِ

روزى اعرابى آمد و رداى مبارکش را به عنف کشید به حدى که در گردن مبارکش جاى کنار ردا ماند، پس گفت از مال خدا به من بده، پس آن حضرت از روى لطف به سوى او التفات فرمود و خندید و فرمود که به او عطائى دادند (الشفاءقاضى عیاض ۱/۹۶)، پس حق تعالى فرستاد که (انَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم). (سوره قلم ۶۸، آیه ۴)
و ابن عباس نقل کرده چون سؤالى از آن حضرت مى کردند مکرّر مى فرمود تا بر سائل مشتبه نشود. (بحار الانوار ۱۶/۲۳۴)
و از (سیره ابن هشام) نقل شده که گفته در زمان حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم لشکر اسلام به جبل طىّ آمدند و فتح کردند و اُسَرائى از آنجا به مدینه آوردند که در میانه آنها دختر حاتم طائى بود. چون پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم آنها را دید دختر حاتم خدمتش عرض کرد یا رسول اللّه، هَلَکَ الْوالد وَ غابَ الْوافِد، یعنى پدرم حاتم مرده و برادرم عدىّ بن حاتم به شام فرار کرده بر ما منّت گذار و ببخش ما را خدا بر تو منّت گذارد. و رُوز اوّل و دوم حضرت جوابى به او نفرمود، روز سوّم که ایشان را ملاقات فرمود امیرالمؤمنین علیه السلام به آن زن اشاره فرمود که دوباره عرض حال کن، آن زن سخن گذشته را اعاده کرد، رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود مترصد هستم قافله با امانتى پیدا شود ترا به ولایتت بفرستم و از او عفو فرمود. (السیره النبویّه ابن هشام ۴/۵۷۹، چاپ المکتبه العلمیّه، بیروت) اینگونه بود سیرت آن حضرت با کفّار.
در خبر است که جوانى نزد پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت تواند شد که مرا رخصت فرمایى تا زنا کنم، اصحاب بانگ بر وى زدند، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود نزدیک من آى، آن جوان پیش شد، فرمود هیچ دوست مى دارى که کس با مادر تو زنا کند یا با دختر و خواهر تو و همچنان با عمّات و خالات و خویشان خود این کار روا دارى؟ عرض کرد رضا ندهم. فرمود همه بندگان خداى چنین باشند. آنگاه دست مبارک بر سینه او فرود آورد و گفت (اَللّهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ طَهِّرْ قَلْبَهُ وَحصِّنْ فَرْجَهُ) (ناسخ التواریخ جزء پنجم، جلد دوم، ص ۱۰۹، معجزه ۷۱، چاپ مطبوعات دینى، قم) دیگر از آن پس به جانب هیچ زن بیگانه دیده نشد.

Share
0

مطالب مرتبط

1398/12/17

مولودی خوانی میلاد امام جواد (ع) و امام علی (ع)


اطلاعات بیشتر
1398/12/17

اهمیت ماه رجب و عظمت امام علی (ع)


اطلاعات بیشتر
1398/12/04

عزاداری شهادت حضرت عباس (ع) در هیأت نبی اکرم (ص)


اطلاعات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نشانی مؤسسه فرهنگی نبی اکرم (ص):

تهران، منطقه 16، خیابان شهید رجایی،‌ میدان بهشت، 18 متری تختی، کوچه 54، پلاک 35